خریدار یک معجزه
 
این وبلاگ مختص به عاشقان سینه سوخته میباشد
سلام دوستان به وبلاگتون خوش اومدید.بهترین نیستیم ولی دوست داریم بهترین ها رو داشته باشیم.دوستان گلم لطفا بعد خوندن هر مطلب نظرتون رو راجع بهش بگین منتظر نظر هاتون هستم
 
 

سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تختخواب خود قلک کوچکش را درآورد ، آن را شکست، سکه ها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد، تنها 5 دلار.

بعد آهسته از در عقبی خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه ای رفت، جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش شلوغ تر از آن بود که متوجه بچه ای هشت ساله شود، دخترک پاهایش را به هم می زد و سرفه می کرد، ولی داروساز توجهی نمی کرد، بالاخره حوصله سارا سر رفت و سکه ها را محکم روی شیشه پیشخوان ریخت.

داروساز جا خورد، رو به دخترک کرد و گفت: "چه می خواهی؟"

دخترک جواب داد: "برادرم خیلی مریض است، می خواهم برایش یک معجزه بخرم."

داروساز با تعجب پرسید: "ببخشید؟!"

دختـرک توضیح داد: "برادر کوچک من، داخل سـرش چیزی رفته و پدرم می گویـد که فقط معجـزه می تواند او را نجات دهد، من هم می خواهم معجزه بخرم، قیمتش چقدر است؟"

داروساز گفت: "متاسفم دخترجان، ولی ما اینجا معجزه نمی فروشیم."

چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت: "شما را به خدا، او خیلی مریض است، پدرم به اندازه کافی پول ندارد تا معجزه بخرد، این هم تمام پول من است، من کجا می توانم معجزه بخرم؟"

مردی که گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت، از دخترک پرسید: "چقدر پول داری؟"
دخترک پول ها را کف دستش ریخت و به مرد نشان داد ، مرد لبخنـدی زد و گفت: "آه چه جالب، فکـر می کنم این پول برای خرید معجزه برای برادرت کافی باشد!"
بعد به آرامی دست او را گرفت و گفت: "من می خواهم برادر و والدینت را ببینم، فکر می کنم معجزه برادرت پیش من باشد."
چند روز بعد عمل جراحی روی مغز پسرک با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت، پس از جراحی پدر نزد دکتـر رفت و گفت: "از شما خیلی متشکـرم، نجات پسرم یک معجـزه واقعی بود، می خواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت نمایم؟"

دکتر لبخندی زد و گفت: "فقط 5 دلار !"

ما به یاد نداریم که آن پدر چه نام داشت، اما همه ما آن پزشک مهربان را، که با بلند نظری و گذشت زندگی کودکی را نجات داد و شادی را به خانواده ای بازگرداند، می شناسیم، او «دکتر آرمسترانگ» جراح و فوق تخصص مغز و اعصاب در شیکاگو بود، او به بسیاری از بیماران بی بضاعت ثابت کرد که هنوز می توان به معجزه اعتقاد داشت، که هنوز می توان در عصر بی احساسی، با احساس زندگی کرد، که هنوز می توان امیدوار بود که پدر و مادری ذره ذره آب شدن جگر گوشه خود را تنها به دلیل بی پولی، به نظاره ننشینند، که هنوز می توان ...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, :: 18:33 :: توسط : سعید

درباره وبلاگ
سلام دوستان به وبلاگتون خوش اومدید.بهترین نیستیم ولی دوست داریم بهترین ها رو داشته باشیم.دوستان گلم لطفا بعد خوندن هر مطلب نظرتون رو راجع بهش بگین منتظر نظر هاتون هستم
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان این وبلاگ مختص به عاشقان سینه سوخته میباشد و آدرس lovebelove.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 231
بازدید کل : 91185
تعداد مطالب : 168
تعداد نظرات : 22
تعداد آنلاین : 1



 
 
 

ابزار وبلاگ