خوبی؟
-علیک سلام
-گفتم خوبی؟
-اره بابا خوبم تو چه طوری؟
-منم خوبم . چه کار کردی؟ کار اقامتم درست شد؟
-هیچی رفتم گفتند یک هفته دیگر
-یعنی چی یک هفته دیگر؟
-خیلی ساده است یعنی یک هفته دیگر جوابش را می دهند
-یعنی یک هفته دیگر باید معتل بشوم؟
-انشاالله که این هفته آخر است
-راستی چرا صدایت گرفته؟
-هیچی دیشب خوب نخوابیدم
-اینجا بدون تو خیلی اذیت هستم مثل یک زندان خیلی بزرگ
است که فقط من داخل ان هستم.
-میدانم چی می گوی عزیزم درک میکنم اخه من نیز همین حس
را دارم. آروزوی قلبی من این است که تو زود تر بیای پیش
من .
- می دانم عزیزم.
- تو نمی دانی من در این شهر غریب شبها را چه طوری
میگذرانم
- تحمل کن عزیزم روزهای خوشی در راه است
- چشم عزیزم .دیگر کاری نداری؟
-نه. تمام زندگی من
-من همیشه عاشق جملات قشنگ تو بودم. خدا حافظ.
-خداحافظ
دختر بعد از اینکه گوشی را گذاشت به خودش گفت:" حتما دفعه
بعد به او میگویم که من نامزد کردم و بعد به نامزد جدیدش زنگ
زد تا قرار شام امشب را فراموش نکند…
پسر نیز در همین فکر بود که دوست دختر امریکایش وارد خانه
شد…
نظرات شما عزیزان: