این وبلاگ مختص به عاشقان سینه سوخته میباشد
سلام دوستان به وبلاگتون خوش اومدید.بهترین نیستیم ولی دوست داریم بهترین ها رو داشته باشیم.دوستان گلم لطفا بعد خوندن هر مطلب نظرتون رو راجع بهش بگین منتظر نظر هاتون هستم
 
 

دختر پسری با سرعت 120کیلومتر سواربر موتور سیکلت

 

دختر:آروم تر من می ترسم

پسر نه داره خوش میگذره

دختر:اصلا هم خوش نمی گذره تو رو خدا خواهشمیکنم خیلی وحشتناکه

پسر:پس بگو دوستم داری

دختر:باشه باشه دوست دارم حالا خواهش میکنم آروم تر

پسر:حالا بغلم کن(دختر بغلش کرد)

پسر می تونی کلاه ایمنی منو بذاری سرت؟داره اذیتم می کنه.

و....

روزنامه های روز بعد:موتور سیکلتی با سرعت 120کیلومتر بر ساعت به ساختمان اثابت کرد موتور سیکلت دو نفر
سر نشین داشت اما تنها یک نفر نجات یافت حقیقت این بود که اول سر پایینی پسر متوجه شد ترمز بریده اما نخواست
دختر بفهمه در عوض خواست یه بار دیگه از دختره بشنوه که دوستش داره(برای آخرین بار)


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 12 دی 1391برچسب:, :: 10:56 :: توسط :

یه روز عشق و دیوونگی و محبت و فضولی داشتن با هم قایم باشک بازی می کردن

 

نوبت به دیوونگی که رسید همه را پیدا کرد اما هر چه گشت از عشق خبری نبود

فضولی متوجه شد که عشق پشت یه بوته گل سرخ قایم شده دیوونگی رو خبر کرد و

دیوونگی یه خار بزرگ برداشت و در بوته ی گل سرخ فرو کرد صدای فریاد عشق بلند

شد وقتی به سراغش رفتند دیدند چشماش کور شده و دیوونگی که خودشو مقصر

می دونست تصمیم گرفت که همیشه عشقو همراهی کنه و از اون به بعد دیوونگی

شد عصای عشق


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, :: 10:31 :: توسط : سعید

 

شیر نری دلباخته‏ ی آهوی ماده شد. شیر نگران معشوق بود

و می‏ترسیدبوسیله‏ی حیوانات دیگر دریده شود.ازدور مواظبش

بود . . .  پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می

نگریست،شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جــا پـــرید

و جلو آمد.دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، گردنی مانند مخمل

سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.با خود گفت: حتما گرسنه است.

همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
 

و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 دی 1391برچسب:, :: 23:38 :: توسط : سعید

عشق بعضی وقت ها اینترنتی است // گاه کافی شاپی یا کافی نتی است

با تو می گویم زبعضی صحنه هاش// صحنه هایی گاه سخت ودلخراش

صحنه اول حدود نیمه شب// دختر و رایانه و شور و طرب

مثل اینکه دارد او چت می کند//وای ،دارد کم کم عادت می کند

چه امید و آرزوهای بلند// دخترک افتاده بدجوری به بند

صحنه دوم خیابان و قرار// می شود تکمیل کارش با فرار

در سکانس بعد ویلای شمال// نازنین تنها ست در دام کمال

صحنه بعدی بد و مستهجن است// قصّه از نامردی یک رهزن است

سور و سات و دوربین و کیف و حال// بعد اشک و زاری آن پایمال

در جوابش پوزخندی بود و بس// گوهر دختر لگد مال هوس

بعد پخش سی دی اش در سطح شهر// حاصلش تیغ و دوا و جام زهر

مرغ عشقی کشته در پای هوس// در بهار عمر افتاد از نفس

صحنه آخرسکانس چند مین ؟ // مادر زار و مزار نازنین

کارگردان کات داد و شد تمام// لیک پا برجاست مرغ و دان و دام

بار دیگر باز ویلایی خَفَن // دختری در دست های اهرمن

لیک این دفعه ثریا با صمد // جای ویلایش چه فرقی می کند

داستان عاشقی های جدید// طنز تلخی شد که شیطان آفرید


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 دی 1391برچسب:, :: 23:36 :: توسط : سعید

تو با اومدنت روشنایی رو به زندگیم آوردی و با رفتنت منو توی ظلمت

و ســیاهی تنها گذاشتی.كاش هیچ وقت چشامو باز نمی كردم و این

روشنایی رو نــمی دیدم.میدونم اینا برات یه مشت چرت و پرته،اما تو

فكر نكن من دارم این چرت و پرتارو بـــرای دلـــخودم می نـویسم كه

حرفام توی دل بمونه. . . ایـنم خــودت یادم دادی.اون روز كه اینجا رو

ساختم اینقدر دوستت داشتم كه می خواستم یه جوری به همه

بگم كه چقدر دوست دارم....اما افسوس 

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 دی 1391برچسب:, :: 23:32 :: توسط : سعید


به کودکی گفتند : عشق چیست؟ گفت : بازی. به نوجوانی

گفتند : عشق چیست؟ گفت : رفیق بازی. به جوانی

 گفتند : عشق چیست؟ گفت : پول و ثروت.

به پیرمردی گفتند : عشق چیست؟

 گفت :عمر. به عاشقی گفتند : عشق چیست؟

 چیزی نگفت.آهی کشید و سخت گریست


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 دی 1391برچسب:, :: 23:31 :: توسط : سعید

خدا مشتی خاك را بر گرفت. می خواست لیلی را بسازد، از خود در آن دمید و لیلی پیش از آن كه با خبر شود عاشق شد. سالیانی است كه لیلی عشق می ورزد، لیلی باید عاشق باشد. زیرا خداوند در آن دمیده است و هركه خدا در آن بدمد، عاشق می شود.
لیلی نام تمام دختران ایران زمین است، نام دیگر انسان.
لیلی زیر درخت انار نشست، درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ.
گلها انار شدند، داغ داغ، هر اناری هزار دانه داشت. دانه ها عاشق بودند، بی تاب بودند، توی انار جا نمی شدند. انار كوچك بود، دانه ها بی تابی كردند، انار ترك برداشت. خون انار روی دست لیلی چكید. لیلی انار ترك خورده را خورد. مجنون به لیلی اش رسید.
خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است، فقط كافیست انار دلت ترك بخورد.
خدا ادامه داد: لیلی یك ماجراست، ماجرایی آكنده از من، ماجرایی كه باید بسازیش.
شیطان گفت: تنها یك اتفاق است، بنشین تا اتفاق بیفتد.
آنان كه سخن شیطان را باور كردند، نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد.
اما مجنون بلند شد، رفت تا لیلی اش را بسازد ...
خدا گفت: لیلی درد است، درد زادنی نو، تولدی به دست خویش.
شیطان گفت: آسودگی ست، خیالی ست خوش.
خدا گفت: لیلی، رفتن است. عبور است و رد شدن.
شیطان گفت: ماندن است و فرو در خویشتن رفتن.
خدا گفت: لیلی جستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن.
شیطان گفت: لیلی خواستن است، گرفتن و تملك
خدا گفت: لیلی سخت است، دیر است و دور از دسترس
شیطان گفت: ساده است و همین جا دم دست است ...
و این چنین دنیا پر شد از لیلی هایی زود، لیلی های ساده ی اینجایی، لیلی هایی نزدیك لحظه ای.
خدا گفت: لیلی زندگی است، زیستنی از نوعی دیگر.
لیلی جاودانی شد و شیطان دیگر نبود.
مجنون، زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و می دانست كه لیلی تا ابد طول می كشد. لیلی می دانست كه مجنون نیامدنی است، اما ماند، چشم به راه و منتظر، هزار سال.
لیلی راه ها را آذین بست و دلش را چراغانی كرد، مجنون نیامد، مجنون نیامدنی است.
خدا پس از هزار سال لیلی را می نگریست، چراغانی دلش را، چشم به راهی اش را.
خدا به مجنون می گفت نرود، مجنون به حرف خدا گوش می داد.
خدا ثانیه ها را می شمرد، صبوری لیلی را.
عشق درخت بود، ریشه می خواست، صبوری لیلی ریشه اش شد. خدا درخت ریشه دار را آب داد، درخت بزرگ شد، صدها شاخه، هزاران برگ، ستبر و تنومند.
سایه اش خنكی زمین شد، مردم خنكی اش را فهمیدند، مردم زیر سایه ی درخت لیلی بالیدند.
لیلی هنوز هم چشم به راه است چراكه درخت لیلی ریشه می كند.
خدا درخت ریشه دار را آب می دهد.
مجنون نمی آید، مجنون هرگز نمی آید. مجنون نیامدنی است، زیرا كه درخت ریشه می خواهد.
لیلی قصه اش را دوباره خواند، برای هزارمین بار و مثل هربار لیلی قصه باز هم مرد. لیلی گریست و
گفت: كاش این گونه نبود.
خدا گفت : هیچ كس جز تو قصه ات را تغییر نخواهد داد.
لیلی! قصه ات را عوض كن.
لیلی اما می ترسید، لیلی به مردن عادت داشت، تاریخ به مردن لیلی خو گرفته بود.
خدا گفت: لیلی عشق می ورزد تا نمیرد، دنیا لیلی زنده می خواهد.
لیلی آه نیست، لیلی اشك نیست، لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست، لیلی زندگی است.
لیلی! زندگی كن.
اگر لیلی بمیرد، دیگر چه كسی لیلی به دنیا بیاورد؟ چه كسی گیسوان دختران عاشق را ببافد؟
چه كسی طعام نور را در سفره های خوشبختی بچیند؟ چه كسی غبار اندوه را از طاقچه های زندگی بروبد؟ چه كسی پیراهن عشق را بدوزد؟
لیلی! قصه ات را دوباره بنویس.
لیلی به قصه اش برگشت.
این بار نه به قصد مردن، بلكه به قصد زندگی.
و آن وقت به یاد آورد كه تاریخ پر بود از لیلی های ساده ی گمنام ...


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 دی 1391برچسب:, :: 23:29 :: توسط : سعید

پس از ۱۱ سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و

پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی

مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای

رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را

ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش

کرد.



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 دی 1391برچسب:, :: 23:19 :: توسط : سعید

دیر آمدی....

 

تمام شده ام دیگر

بس که بلعیده ام اندوه نبودنت را.....

هنوز اما همانند حاتم ام

می بخشمت

با آنکه هزار شب بی خوابی طلب دارم از تو!....


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 دی 1391برچسب:, :: 23:13 :: توسط : سعید

داستان من....داستان کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقی نداشت........دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت....زخم داشت اما ننالید....گریه کرد..اما اشک نربخت....داستان من داستان کسی بود که....پر از فریاد بود اما سکوت کردتا همه صدا هارا بشنود...داستان کسی بود که زجر کشید اما ضجه نزد


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 دی 1391برچسب:, :: 23:3 :: توسط : سعید
درباره وبلاگ
سلام دوستان به وبلاگتون خوش اومدید.بهترین نیستیم ولی دوست داریم بهترین ها رو داشته باشیم.دوستان گلم لطفا بعد خوندن هر مطلب نظرتون رو راجع بهش بگین منتظر نظر هاتون هستم
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان این وبلاگ مختص به عاشقان سینه سوخته میباشد و آدرس lovebelove.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 221
بازدید کل : 91175
تعداد مطالب : 168
تعداد نظرات : 22
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


 
 
 

ابزار وبلاگ